راه های ارتقاء سلامت روان در معلولین جسمی وحرکتی
اولین روش توانمند سازی و ارتقاء سلامت روان لزوم بهره گیری حداکثری از باقی مانده توانمندیهای جسمی می باشد و مباحثی چون مناسب سازی اماکن – تهیه ابزارهای مناسب توانبخشی قطعا” در این حیطه مهم وسرنوشت ساز تلقی می شوند بنابراین عصا – سمعک- ویلچر – …. و امکان تردد در مکانهای عمومی یک ضرورت مهم اولیه می باشد و نه ثانویه…. واگر کاستی دراین موارد باشد بی گمان با کمبودهای مختلف روحی نیز روبرو خواهیم شد.
دومین روش فرهنگسازی درمورد نگرش مثبت و بدون قید وشرط جامعه درقبال معلولین ازطریق رسانه های جمعی خصوصا” صدا وسیما – روزنامه ها وبالاخص تریبونهای نماز جمعه می باشد چراکه با مدیریت می توان بتدریج نگرشهای منفی را ازبین برد و در عوض دیدگاههای مثبت را جایگزین آنها نمود.
شناسایی افراد معلول در همان سنین طفولیت و فراهم آوردن بسترهای مناسب تربیتی و رشد برای آنها به صورت مدیریت حساب شده خصوصا” تشکیل کلاسهای ویژه آموزش مهارتهای اجتماعی و تزریق روحیه امید ونشاط یکی از مسائل مهم می باشد.
در مباحث بهداشت روانی پیشگیری یکی از اهداف مهم و راهبردی تامین و ارتقاء سلامت روانی تلقی میگردد و از طرفی براساس یافته های روانشناسی سلامت جسم وسلامت روح ارتباط تنگاتنگی باهم دارند .
یعنی سلامت جسمی زمینه مناسبی را برای شکوفایی روحی فراهم می آورد والبته سلامت جسمی شرط لازم اطلاق میشود وبنابراین لزوما” هر فرد سالمی از لحاظ جسمی موفق به تعالی روحی نمی شود و برای رسیدن بدان مهم محیط –تربیت خانوادگی و اجتماعی و… از شروط اساسی دیگر تلقی میگردند .
دربحث معلولین واقعیت از نظر من این است که متاسفانه آن شرط لازم برقرار نیست و بنابراین فی نفسه آسیبهای فراوانی آنهارا از لحاظ روحی تهدید می کند که اگر ما بخواهیم از دید بازتوانی بدان بنگریم بایستی نهایت تلاش خود را مصروف عوامل محیطی –پرورشی و نیز ارتقاء و یا تقویت نگرش خود معلول به واقعیتها بنماییم.
بنابراین اولین روش توانمند سازی و ارتقاء سلامت روان لزوم بهره گیری حداکثری از باقی مانده توانمندیهای جسمی می باشد وبا مباحث مناسب سازی اماکن – تهیه ابزارهای مناسب توانبخشی قطعا ” دراین حیطه مهم و سرنوشت ساز تلقی می شوند بنابراین عصا – سمعک – ویلچر -…. و امکان تردد در مکانهای عمومی یک ضرورت مهم اولیه می باشد و نه ثانویه….واگر کاستی دراین موارد باشد بی گمان با کمبودهای مختلف روحی نیز روبرو خواهیم شد .
دومین روش فرهنگسازی در مورد نگرش مثبت وبدون قید وشرط جامعه در قبال معلولین از طریق رسانه های جمعی خصوصا” صدا وسیما – روزنامه ها وبالاخص تریبونهای نماز جمعه می باشد چراکه با مدیریت می توان بتدریج نگرشهای منفی را از بین برد و درعوض دیدگاههای مثبت را جایگزین آنها نمود .
درحال حاضر متاسفانه حتی نگرش دانشگاهی نسبت به شناخت واقعی روحیات معلولین و استفاده آنها از حقوق طبیعی به عنوان یک انسان با کاستیهای جدی روبرو می باشد تاچه برسد به نگرش مدیران و آحاد عوام جامعه که مباحث مهمی برای تامل و کار دارند .
پیشنهاد من دراین مورد این است که حداقل مجموعه عوامل مدیریتی که با معلولین سروکار دارند قبل از احراز این پستها دوره های ویژه مدیریتی را طی نمایند وبعداز آشنایی نسبی با روحیات آنها و ضعفهای خود چنین مسئولیتهایی را متقبل شوند .
روش سوم شناسایی افراد معلول در همان سنین طفولیت و فراهم آوردن بسترهای مناسب تربیتی ورشد برای آنها به صورت مدیریت حساب شده می باشد وخصوصا ” تشکیل کلاسهای ویژه آموزش مهارتهای اجتماعی و تزریق روحیه امید و نشاط یکی از مسائل مهم می باشد .
مطمئنا” تحقق ای سه روش مدیون همکاری تمام ارگانهای تربیتی و مدیریتی جامعه می باشد ولی سازمان بهزیستی به عنوان تنها متولی معلولین باید به وظیفه خطیر خود در مدیریت مجموعه عوامل شناخت لازم را داشته باشد و با مدیریتی مسئولانه زمینه های عملی ارقاء سلامت روانی را در بین جامعه هدف خود خصوصا” معلولین فراهم آورد .
از زمانی كه معلولیت یك فرد برای خانواده محرز می گردد ، نه تنها شخص مبتلا بلكه والدین و سایر اعضای خانواده نیز عملاً وارد حوزه توانبخشی می شوند . تأمین سلامت روانی خانواده ی دارای فرزند معلول مهمترین موضوعی است كه در این مرحله از توانبخشی مد نظر روانشناسان و متخصصان بهداشت روانی قرار دارد ؛ زیرا مادام كه والدین آگاهی لازم در خصوص علل زیست محیطی و اجتماعی معلولیت فرزندان خود و شیوه برخورد با آنان نداشته باشند ، انگیزه لازم برای مشاركت در فعالیت های توانبخشی نخواهند داشت . اینجا است كه روانشناس با استعانت از اصول روانشناسی معلولان و بهره مندی از شیوه های مؤثر در زمینه مشاوره خانواده ، می كوشد تا از خلال بحث و گفت و گو با پدران و مادران و با توجه به نوع ارزشها ، اعتقادات و میزان دانش و آگاهی آنان ، معلولیت فرزندان را برای آنان تشریح نماید . روانشناسان همچنین می كوشند تا با بررسی نوع رابطه سایر اعضای خانواده (اعم از خواهران و برادران و دیگر بستگان) با فرد معلول ، بافت ارتباطی مناسبی در محیط منزل ایجاد كنند تا عضو معلول خانواده بتواند در سایه چنین روابطی ، خود را برای كسب استقلال در زندگی آتی مهیا سازد . بنابراین جایی برای انكار این واقعیت نیست كه روانشناسی معلولان ، سنگ بنای نظام توانبخشی است ؛ زیرا تا زمانی كه سلامت روانی والدین فرزندان معلول تضمین نشود ، ارائه خدمات اجتماعی و توانپزشكی به فرد دارای معلولیت و خانواده وی بی معنا خواهد بود . بدیهی است كه قرار گرفتن والدین در مدار توانبخشی نیز از اعتقاد آنان نسبت به اثر بخشی این فعالیتها منبعث می گردد .
فرد معلول نیز همچون سایرین ، مراحل مختلف تحول را پشت سر می گذارد و با ورود به مرحله نوجوانی ، ذهن و روان خود را با مسائل تازه ای مواجه می یابد . آیا وی می تواند همچون دیگر دانش آموزان آزادانه رشته تحصیلی خود را انتخاب كند ؟ جاذبه فردی و اجتماعی وی تا چه اندازه متأثر از معلولیت او خواهد بود ؟ چگونه می تواند با جنس مخالف ارتباط برقرار كند و آیا اساساً موفقیتی در این رابطه خواهد داشت ؟ اینها بخشی از سؤالاتی هستند كه كه روانشناس متخصص در امور معلولان می كوشد تا با توجه به گستره ی دانش و آگاهی خود ، پاسخی مقتضی برای آنها یافته و روح و روان نوجوان معلول را از رنج ناشی از ناآگاهی نسبت به این مسائل برهاند . وی تلاش می كند تا والدین انتظارات خود را با قابلیت های فرزند كم توان ذهنی خود متناسب سازند ؛ شیوه آموزش رفتارهای اجتماعی به نوجوانان نابینا و ناشنوا را بیاموزند و فرزندان دارای مشكلات جسمی و حركتی را به منظور افزایش مشاركت های اجتماعی ترغیب كنند . آنچه بر اهمیت كار روانشناسان در این دوره می افزاید وجود این حقیقت است كه نوجوانان دارای معلولیت و خانواده های آنان ، به منابع آموزشی خاص این دوره از رشد ، (به ویژه در خصوص كودكان و نوجوانان مبتلا به نارسایی های ذهنی ، حسی و حركتی) دسترسی چندانی ندارند و بهره مندی از مشورت توأم با همدلی مشاوران و روانشناسان ، تنها امكان ارزشمندی است كه آنان می توانند در این مرحله از زندگی از آن بهره گیرند . گستره موضوعات روانشناسی معلولان تنها به مراحل كودكی و نوجوانی افراد معلول محدود نمی گردد. رشد و تحول شخصیت فرد معلول و ورود وی به مرحله جوانی ، بستری نو برای طرح مسائل تازه تری فراهم می كند كه از مهمترین آنها می توان به مقوله ی ازدواج و چگونگی سازگاری شغلی و اجتماعی اشاره نمود . روانشناسان می كوشند تا جوانان معلول را نسبت به قابلیت ها ، محدودیت ها و نقش و پایگاهی كه در جامعه قادر به احراز آن هستند ، آشنا سازند و به آنها بیاموزند كه چگونه در تمامی گزینش های خود در طول زندگی از این شناخت استفاده كنند . یك روانشناس یا مشاور حوزه توانبخشی به فرد معلول می آموزد كه با توجه به شرایط خاص خود ، در انتخاب همسر چه نكاتی را لحاظ نماید و چگونه به خود باوری لازم در این رابطه دست یابد . وی همچنین نیازمند آن است تا بر اساس علائق و ویژگی های شخصیتی خویش شغلی را با تمامی محدودیت های موجود برگزیند و علاوه بر آن ، چگونگی سازگاری با محیط كار و ایجاد روابط انسانی مؤثر با افرادی را كه در مدار تعامل با وی قرار دارند ، فراگیرد . در اینجا نیز یك روانشناس متعهد تلاش می كند تا مددجوی وی ، به تفسیر درستی از موقعیتهای پیرامون خود دست یافته و با مشكلات موجود به نحو شایسته ای سازگار شود . بررسی خصوصیات روانشناختی و رفتاری كودكان و نوجوانان معلول به ما می آموزد كه چگونه با آنان تعامل نماییم ، محتوای برنامه های آموزشی را از چه طرقی با ویژگی های شناختی و عاطفی این دسته از مهارت آموزان منطبق ساخته و در نهایت چگونه آنان را با زندگی و فراز و نشیب های آن سازگار نماییم . اهمیت نقش و جایگاه روانشناسان در عرصه فعالیت های توانبخشی ما را بر آن می دارد تا به طور جدی به خلائی بیندیشیم كه در زمینه ارائه خدمات مشاوره ی روانشناختی به افراد معلول وجود دارد . از آنجا كه تا به حال هیچ گونه برنامه مشخصی برای فعالیت روانشناسان شاغل به كار در مراكز توانبخشی ارائه نگردیده است آموزش خانواده و مشاوره با مددجویان معلول چنان كه باید مورد توجه واقع نشده و در نتیجه ، این تلاشها تنها به صورت موردی و در قالبی كاملاً سلیقه ای در مراكز مزبور صورت می پذیرد .
هیچ یاس مسلمی نیست که قطره ای امید را در قلب خود نگه ندارد و هیچ بدبینی مفرطی نیست که مملو از ذرات شناور خوش بینی نباشد. اگر بپذیری که برای اغلب انسان ها رویای نوعی معجزه وجود دارد که وقوعش آن را از معجزه گی می اندازد و تبدیل به محصولی ایمانی ارادی می کند که نهایتا اتفاق نیز در آن سهمی دارد، باید بپذیری که نمی توان تحت هیچ شرایطی تسلیم ناامیدی های روزگار شد .
بنابراین باید امید را نوید داد، حتی به صورت ساده ترین انشای یک طفل مدرسه …
می شه خندید، درحالی که غم های بزرگی توی قلبت داری
می شه اشک ریخت، درحالی که خدایی به اون بزرگی داری
می شه خسته بود، درحالی که روحی پر از انرژی داری
پس چرا فکر می کنی با چند تا مشکل پیچیده و ناخودآگاه ، دیگه نمی شه خوشبخت بود؟
خوشبختی چیزی نیست جز یک احساس شور و شعف … لذت بردن از لحظه های زندگی و بخشیدن انرژی بی پایان به خودت و همنوعانت برای تبدیل نبرد زندگی به “بازی زندگی ”
ما فقط یک بار فرصت زندگی کردن در این دنیا رو داریم !
بیا این یک بار، بگونه ای زندگی کنیم که داشته ها و نداشته ها مونو ضعف قلمداد نکنیم و آرزو کنیم که بتونیم بهترین خاطرات رو از زندگی داشته باشیم
بیا تا قدرت اراده مون رو تا حد امکان بکار ببندیم و برای رسیدن به آرزوهای بزرگ و دوست داشتنی ناامیدی ها را از خودمون دور کنیم
به کسانی که دوستشون داریم عشق بورزیم و بگونه ای زندگی کنیم که تعبیر حقیقی خوشبختی را در دمادم عمر بخوبی تجربه کنیم
احترام، نه ترحم
ارتباطات اجتماعی با معلول باید همراه با احترام باشد و از ترحم به ایشان باید دوری گزید. تفاوت این دو نوع رفتار در این است که در حالت اول، طرفِ موردِ احترام، انسانی بزرگ به شمار می آید، اما در گزینه ترحم، مخاطب، انسانی ذلیل و خوار شمرده می شود که باید همواره دست او را گرفت. هنگام ترحم به شخصیت و روحیات معلول ، توجهی نمی گردد. به یاد داشته باشیم آنچه توانایی را می سازد ، اراده است و اگر اراده بخواهد جاری شود ، هیچ بهانه ای را نمی شناسد.
اشتغال معلول
اشتغال هر فرد، موجب استقلال اقتصادی او می شود. داشتن شغل ، به هر کسی هویت و تشخص اجتماعی بخشیده و در او اعتماد به نفس به وجود می آورد. متاسفانه تعداد زیادی از معلولان ، به رغم گذراندن دوره های تحصیلات عالیه و کسب دانش و مهارت لازم، نمی توانند به اشتغال مناسب برسند.
در زمینه اشتغال زایی برای معلولان ، تبعیض فاحشی وجود دارد و گاه میزان بیکاری میان معلولان، دو برابر بیکاران عادی است، در صورتی که بر اساس قانون ، دولت موظف است سه درصد از اشتغال را به معلولان اختصاص دهد، ولی این قانون تا کنون به صورت مطلوب اجرا نشده و شاهدیم که موضوع اشتغال معلولان ، با بی مهری رو به رو گردیده است.
به ناچار تعداد قابل توجهی از آنان ، باید بیشترین وقت خود را در میان خانواده سپری کرده و زندگی خود را به سختی ادامه دهند.
تفریح و سرگرمی
توجه به تفریح و ورزش، باعث سلامت جسمی و روانی معلولان می شود. بیشتر این افراد نمی توانند از امکانات تفریحی موجود در جامعه استفاده ی مناسبی کنند ، زیرا محیط های تفریحی و ورزشی، با شرایط جسمی معلولان متناسب نیست.
شایسته است که مسئولان ، درصدی از امکانات رفاهی و ورزشی را به معلولان اختصاص دهند تا آن ها نیز مانند سایر افراد جامعه، از این امکانات استفاده نمایند.
مشارکت اجتماعی
افراد معلول باید در تصمیم گیری ها ، به ویژه در سازمان هایی که اعضای آن را معلولان تشکیل می دهند ، یا معلولان در آن عضویت دارند و برای معلولان خدمت رسانی می کنند ، مشارکت جدی و موثر داشته باشند.
کمک به تشکیل گروه های خودیار به منظور حمایت و توسعه جامعه خاص معلولان، از مهم ترین اقدامات برای مشارکت اجتماعی این افراد می باشد.
تشکیل جوامع خاص معلولان نیز می تواند پاسخگوی نیازهای آنان باشد. از سوی دیگر ، وجود چنین تشکیلاتی موجب می شود تا افراد ضمن برخورداری از رابطه اجتماعی ، استقلال اقتصادی ، احترام اجتماعی ، دسترسی به خدمات تخصصی و نیز زندگی زناشویی و تشکیل خانواده ، بتوانند دیدگاه ها و ایده های شان را مطرح و در مورد مسایل مربوط به زندگی خود، تصمیم گیری کنند.
آموزش و فرهنگ
علولان باید فرصت یابند تا استعدادهای خلاق هنری و فکری خود را رشد دهند و آن را نه تنها برای منافع خود ، بلکه برای غنی سازی جامعه به کار گیرند. لذا باید دسترسی آنان برای مشارکت در فعالیت های فرهنگی تضمین شود.
از جمله ی این اقدامات، می توان تهیه وسایل کمک ارتباطی برای ناشنوایان ، منابع و مطالب علمی به خط بریل یا نوارهای صوتی برای نابینایان ، و مطالب خواندنی که با توان و استعداد افراد معلول ذهنی مناسب باشد ، را نام برد.
یاری به معلولان
کمک و یاری رساندن به هم نوع، فضیلتی است بزرگ و در اسلام سفارش زیادی به آن شده است. البته این کمک باید به حال کمک گیرنده مفید باشد و موجب ناراحتی او نشود. کسانی که با انگیزه خودنمایی و ارضای حس خود بزرگ بینی و فخرفروشی به دیگران کمک می کنند، راه را به خطا می روند.
در این میان، کمک به افراد معلول، برداشتن همه موانع و مشکلات نیست ، بلکه کمک به انجام کاری است که این افراد از عهده ی آن برنمی آیند. فراهم ساختن امکان شرکت واقعی معلولان جسمی در زندگی اجتماعی، در آن ها دلگرمی، اعتماد به نفس و نشاط می آفریند.
سخن آخر
افراد سالم و توانمند جامعه باید بدانند که معلولان هرگز نیازی به ترحم ندارند. همنوعان سالم باید همواره بکوشند تا کمبود موجود در معلولان رابه صورت یک جریان طبیعی نشان دهند و کاری نکنند که این کمبود ، زندگی معلول را از حالت طبیعی خارج کند و او را به فردی منزوی و جدای از جامعه تبدیل سازد.
باید این حقیقت را بپذیریم که اگر فرد معلول به درون جامعه برمی گردد و به فعالیت می پردازد، حتما توانمندی دارد. پس نباید با ترحم یا تمسخر، هیاهوی زیبای بازگشت به زندگی را در او خاموش کنیم ، بلکه باید او را بپذیریم و تشویقش کنیم تا کارهایش را درست انجام دهد و با خواستن کار از آن ها ، آنان را در میان خود نگه داریم.
بيماران و معلولين جسمي حركتي افرادي هستند كه به علل مادرزادي و يا در اثر صدمات و بيماريهاي مغز و اعصاب، ارتوپدي و رماتولوژي دچار كاهش دائمي يا موقتي توانائيهاي جسمي شده اند و قادر به ادامة زندگي به طور مستقل نمي باشند.
اهداف كاردرماني در اين بيماران: جلوگيري از پيشرفت بيماري و معلوليت و بازگرداندن توانائيهاي از دست رفته تا حد امكان جهت بازگشت بيمار به زندگي اجتماعي است.
براساس تحقيقات به عمل آمده ، ناراحتيهاي جسماني ، اختلالات رواني به همراه دارند. نكته برجسته در تقويت قواي جسماني، حفظ روان سالم است.
براساس تحقيقات دكتر آرترويدر ، روانشناس معروف آمريكايي تعادل رواني نداشتن بسياري از بيماران نتيجه عدم فعاليت حركتي و ورزشي در دوران كودكي است. پسراني كه از نظر قواي جسماني ضعيف باشند ، ممكن است علاوه بر ضعف جسماني دچار مشكلات رواني مانند احساس حقارت و ناتوانايي تطبيق خود با ديگران شوند. همچنين تحقيقات راويك و مك كي نشان ميدهد دانشآموزاني كه در مهارتهاي حركتي ضعيف باشند ، اغلب خجول و گوشهگيرند و برعكس دانشآموزاني كه از نظر مهارتهاي حركتي قوي هستند ، ويژگيهاي برجسته از قبيل فروتني ، تدبير و حس همكاري دارند. فشارهاي اجتماعي ، فقر مادي، اختلافات خانوادگي، تصادفات ، بيماريها و مرگ و ميرهاي پيشبيني نشده و بسياري از عوامل خانوادگي و اجتماعي همراه با عوامل وراثتي ميتواند همه ما را دچار عدم تعادل روان كند. براي پيشگيري از بيماري رواني و حفظ سلامت روان ميتوان فعاليتهاي ورزشي، صحبت با ديگران در ارتباط با نگرانيهاي خود، شناخت موقعيت و سازگاري با آن، مراقبت از خود و تلاش براي حفظ سلامت با تغذيه و ورزش مناسب و استراحت كامل ، معاشرت و دوستي با ديگران و حفظ خونسردي و آرامش را مورد توجه جدي قرار داد.
ورزش اخمها را به لبخند تبديل ميكند. با توجه به زندگي ماشيني كنوني بايد ورزش كرد تا تنشهاي رواني افراد تخليه شود.
در اصطلاح عامیانه کسانی که نقص عضو داشته باشند معلول به حساب می آوریم . ولی اگر دقیق تر به این موضوع بپردازیم معلولیت انواع مختلف دارد.
معلولیت های روانی ( اسکیزوفرنیا- اختلالات اضطراب- ترس از مکانهای شلوغ و …)
معلولیت های ذهنی
معلولیت های حسی ( ناشنوایی- نابینایی- آب سیاه- آب مروارید و …)
معلولیت های جسمی و عصبی ( صرع- قطع عضو و …)
معلولیت های یادگیری
در سنین کهولت همه دچار نوعی معلولیت می شوند! معلولیت نمی تواند نقص باشد و باز دارنده . افراد دارای معلولیت حق بودن و زندگی کردن دارند مانند تمام انسان های دیگر. جامعه نمی تواند این حق را از آنها بخاطر ناتوانی هایشان سلب کند.
و ما وظیفه داریم بجای اینکه با دید ترحم به معلولین نگاه کنیم آنها را بعنوان عضوی از جامعه در کنار خود بپذیریم و به حق و حقوق آنها احترام بگذاریم.
معلولینی در جامعه ما وجود دارند که با تلاش خود بسیار موفق تر از من و شما هستند که سلامت جسمی داریم.
در سیستم حمل و نقل عمومی در مدیریت شهری معمولا باید طراحی ها به نحوی باشد که مشکل معلولینی را که با ویلچر و واکر حرکت می کنند و نیز مشکل نابینایان را حل نماید و این حداقل مورد انتظار است
معضل حمل و نقل معلولان از زبان خودشان
طبیعی است كه هر انسانی، مادامی كه قصد فعالیت اجتماعی داشته باشد برای رفتن به مدرسه، دانشگاه، محل كار، برای تفریح، حتی برای درمان، نیاز به جابجایی فیزیكی دارد. هرچقدر هم كه دولت الكترونیكی و فعالیتهای اینترنتی رشد كند، حضور اجتماعی اقشار مختلف بدون حمل و نقل كارآمد و حضور فیزیكی متصور نیست.
معلولان، به خصوص آنانی كه درگیر مسائل جسمی – حركتی هستند ، برای جابجایی شرایط خاصی دارند. برخی از آنان به هیچ عنوان امكان استفاده از وسیلهٔ نقلیهٔ شخصی را ندارند ، چون توان نشستن روی صندلی عادی به دلیل موارد پزشكی، از آنان سلب شده است. برخی دیگر برای سوار شدن در اتومبیل عادی نیاز به كمك دارند و بعضی به تنهایی اما شاید به سختی، سوار ماشین میشوند. همچنین وسایل كمك حركتی (ویلچر، عصا، واكر و…) گاه مانع استفادهٔ آسان آنان از سواریهای شخصی میشود. این چنین است كه استفاده از اتومبیل معمولی (تاكسی و آژانس) صرف نظر از مسائل مالیاش، نكات ویژهای دارد كه جابجایی با آن را همهگیر و راحت نمیكند.
با توجه به تعاريف و مفاهيم كيفيت زندگي و همچنين ارتباط تنگاتنك آن با كار و فعاليت، مسئله كيفيت زندگي در افراد دچار ناتوانيهاي جسمي و حركتي، بهخصوص در دهههاي اخير از اهميت بالايي برخوردار شده است .
اما در كشور ما (با وجود تلاشهاي بسياري كه در اين زمينه صورت گرفته) كيفيت زندگي هنوز مفهوم جواني است كه نيازمند تحقيقات گسترده، نه فقط در افراد دچار ناتوانيهاي جسمي، بيماران و سالمندان، بلكه در تمام قشرهاي مردم ميباشد .
در اين زمينه در جهان تحقيقات بسياري صورت گرفته است كه نتايج آنها حاكي از وجود تفاوت در سطح كيفيت زندگي در افراد دچار ناتوانيهاي جسمي با ديگر افراد است؛ اما براي روشنتر شدن اينكه اين تفاوت در چه زمينههايي و به چه صورت است، به بررسيهاي بيشتري نيازمنديم. همچنين وجود ابزارها و پرسشنامههاي مختلفي كه براي ارزيابي كيفيت زندگي وجود دارد، باعث قدري تفاوت در نتايج تحقيقات مي شود. به بيان ديگر ، شايد ارائه يك اصل كلي براي سطح كيفيت زندگي در افراد دچار ناتوانيهاي جسمي و حركتي امكانپذير نباشد .
در مورد سطح كيفيت زندگي (بهخصوص كيفيت زندگي مرتبط با سلامتي) در افراد دچار ناتوانيهاي جسمي و حركتي هنوز اختلاف نظر وجود دارد. اين وضعيت را ميتوان تحت عنوان تناقض ناتواني نام ميبرند. يعني سطح كيفيت زندگي كه فرد اظهار ميكند، بسيار بالاتر از سطح مورد انتظار است. اين افراد به نيمه خالي ليوان (عواقب ناشي از ناتواني) تكيه نميكنند ، بلكه از اين وضعيت ناتواني راضي هستند و اظهار ميكنند كه اين وضعيت ، امكان كنترل بهتري بر ذهن و بدن ايجاد ميكند و به زندگي هدف و معني ميبخشد .
در عوض بعضي ديگر كه روي علائمي همچون درد، خستگي مفرط و فقدان كنترل بر حركات بدن تكيه دارند، سطح كيفيت زندگي پايينتري را اظهار ميكنند.اغلب خود ناتواني به تنهايي باعث محدود بودن كيفيت زندگي نميشود، موانعي كه افراد بدون ناتواني ايجاد كردهاند و برخي رفتارهايشان نيز باعث اين امر ميشود .
در كل، كيفيت زندگي ممكن است ساده بهنظر برسد اما مفهومي بسيار پيچيده دارد كه شايد بتوان گفت نه خود وضعيت به تنهايي، بلكه نوع نگرش و شيوه مواجهه فرد با وضعيتهاي زندگي ، از عوامل مهم تأثيرگذارنده بر آن است. همانطور كه به گفته نيچه : كسي كه چراي زندگي را يافته است، با هر چگونهاي خواهد ساخت .
نگاهي به كنوانسيون جهاني حقوق معلولان مصوب سازمان ملل.
كنوانسيون حقوق افراد كمتوان، مصوب سازمان ملل متحد و نخستين كنوانسيون هزاره سوم ، تازهترين دستاورد فعالان و طرفداران جنبش حقوق معلولين است كه 13 دسامبر 2006 در صحن علني مجمع عمومي سازمان ملل با اكثريت آراء به تصويب رسيد و 30 مارس 2007 به عنوان تاريخ شروع امضاء براي پيوستن كشورها به آن اعلام شد.
اين كنوانسيون داراي 50 ماده است كه به علت حجم زياد مطالب در ذيل به چكيده و راهنماي اصول پايه آن اشاره ميشود. لازم به ذكر است كه به پيروي از رويكردهاي نوين در زمينه مطالعات كمتواني در ترجمه اين مطلب همه جا در برابر واژه * disability واژه كمتواني به كار برده شده و واژه معلوليت تنها در برابر * handicap كاربرد دارد. اين كنوانسيون تنها سندي است كه در نخستين روز به امضاء نمايندگان بيش از 80 كشور جهان رسيد.
اميدواريم با آگاهسازي و اطلاعرساني در مورد مفاد اين كنوانسيون و لزوم پذيرش آن توسط كشورهاي جهان، مقدمات امضاء كنوانسيون نامبرده توسط دولت فراهم آيد.
اصول پايه كنوانسيون حقوق افراد كمتوان در زمينه مواد كنوانسيون مذكور، هشت اصل كلي وجود دارد:
الف) احترام به كرامت انساني و شايستگي فردي، از جمله آزادي انتخاب و استقلال فرد.
هر فردي حق انتخاب داشته و ميبايست در مواقع لزوم ياري شود.
ب)عدم تبعيض
عدم تبعيض مفهوم بنيادين تمام قوانين حقوق بشر بوده و در تمامي كنوانسيونهاي آن وجود دارد. تبعيض به هر دو صورت مستقيم و غيرمستقيم ممنوع ميباشد. براي مثال در صورتي كه فرد كمتوان قابليت انجام كاري را با متناسبسازي معقول داشته باشد و كارفرما از استخدام وي امتناع كند، مستقيماً تبعيض قائل شده است. همچنين در اختيار قرار ندادن ورقه مناسب و مورد كاربرد به فرد داراي اختلالات بينايي، هنگام رأي به كانديداي منتخب وي ، تبعيض غيرمستقيم ميباشد.
جامعه ميبايست متناسبسازي معقول را در اختيار افراد كمتوان قرار دهد. عدم در اختيار قرار دادن متناسبسازي معقول خود نوعي تبعيض است. «متناسبسازي معقول» به معناي تعديلات و سازگاريهايي است كه بايد در محيط اعمال شوند تا افراد كمتوان همانند ديگر افراد ، از حقوق و آزاديهاي برابر برخوردار شوند.
پ) مشاركت كامل و موثر و تلفيق در جامعه
سطوح متفاوتي براي مشاركت افراد داراي ناتواني وجود دارد كه در كنوانسيون به آن اشاره شده:
1 – مشاركت، اصل زيربناي كنوانسيون حاضر و ماده ويژه آن است.
2 – تأمين منتها درجه مشاركت ، در تمامي فعاليتهاي افراد داراي ناتواني، وظيفه دولت و جامعه است.
3 – مشاركت حقي است كه افراد داراي ناتواني ميتوانند به صورت قانوني آن را مطالبه كنند.
چرا مشاركت مهم است؟ به منظور توانمندسازي افراد، جهت تحقق توانمنديهاي بالقوه آنان به عنوان يك شهروند و عضوي از جامعه، مشاركت امر مهمي تلقي ميشود.
ت) احترام به تفاوتها و پذيرش فرد كمتوان به عنوان نوع بشر
ث) برابرسازي فرصتها
ج) دسترسي
با وجود اينكه به مفهوم دسترسي به صورت خاص در ماده 9 كنوانسيون اشاره شده است، اين اصل يكي از اصول پايه كنوانسيون نيز ميباشد. اين كنوانسيون كه براي نخستين بار در يك سند حقوق بشر بينالمللي به واژه دسترسي اشاره داشته، آن را به صورت جامع نيز تعريف كرده است:
تخصيص صرف حق به افراد كافي نيست، بلكه ضمانت دسترسي و بهرهمندي افراد از آنچه برايشان در اين حقوق در نظر گرفته شده، لازم و ضروري ميباشد. بدون دسترسي ، حق ، تئورياي بيش نيست.
وقتي صحبت از دسترسي به ميان ميآيد معمولاً مفهوم لزوم وجود سطح شيبدار در ساختمانها براي افراد با صندلي چرخدار در ذهن تداعي ميشود، در صورتي كه دسترسي ، مفهومي فراتر از سطح شيبدار دارد. جامعه بايستي تأمينكننده دسترسي به مواردي از قبيل جادهها، سيستم حمل و نقل عمومي ، علائم پيادهروها ، امكانات عمومي (مدارس، بيمارستانها، كلينيكها، منازل، محيط كار) و ارتباطات و اطلاعات (سايتهاي اينترنتي و تلفن) براي افراد كمتوان باشد.
با تأملي بر مفهوم دسترسي متوجه ميشويم كه چه ميزان از جامعه، براي سهم قابل توجهي از اعضايش قابل دسترسي نيست. مفهوم دسترسي، قسمتي از تغيير الگويي است كه كنوانسيون در راستاي گسترش افكار جامعه نسبت به توسعه در كنار مفهوم كمتواني، به آن ميپردازد.
چ)برابري زن و مرد
ح) احترام به ظرفيتهاي در حال رشد كودكان كمتوان و حرمت قائل شدن به حق اين كودكان در حفظ هويت ايشان